زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر امام علیهالسلام در شام
آمد زمـان سـخـتِ اسـیـری میان شام کوچه به کوچه سختی ماندن در ازدحام دروازۀ شـلـوغ و تـجـمـع مـیــان راه ساعات سختِ رد شدن از هجمۀ نگاه در شـام دادهانـد به مـا چـه مـدارجی! با طـعـنه گـفـتهاند به ما قـوم خارجی خـنـدیـدهاند بر غـم ما در ازای چه؟! پوشیدهاند رخت عروسی برای چه؟! با ضرب کعب نیزه، به اجبار میبرند ما را برای چه سر بـازار میبـرند؟! حرفی نمیزنم که شدم از خجالت آب زینب کجا و رفتن در مجلس شراب؟! با دسـت بـسـتـه راهـی دارالخـلافـهام از مـجـلـس یـزیـد حـسـابـی کـلافـهام در بین طشت رفت سرت، نیمهجان شدم با چشمِ خیس، خیره سوی خیزران شدم آنـقـدر زد به روی لـبـت در بـرابـرم دنـدان تو شـکـسـت، بـمـیـرم بـرادرم پنجاه سال شد که به عشقت عجین شدم امشب بیا ببین که خـرابـهنـشـین شدم |